از کنار دل پژمرده ام
عبــــــــــــــــــــور کردی
به ناگه،سبــــــــــــــــــــــز شد.
از کنار دل پژمرده ام
عبــــــــــــــــــــور کردی
به ناگه،سبــــــــــــــــــــــز شد.
دل شده است چهارراه عبور و مرور نگاه های ملتمسانه...
علیرغم نامردمی هایش، وقتی اسمش از ذهنم عبور می کند؛ قلبم به تپش می افتد!!!
برای دیدار دوست رفتم سمنان؛اما متاسفانه هرگز ظاهر نشد!!!!
از 10 شب سه شنبه تا12 ظهر پنجشنبه،سمنان و شاهروردم...شهمیرزاد و جنگل ابر و...
حرف بزن ...!
صدایت را دوست دارم
بگو ...
فقط بگو ...
در آغوشم بگیر
و در گوشم از «ماندن» بگو
از دوستت دارم هایی
که از شنیدنش دلم
بریزد ...
دوستی در لاک خودش بود.
علت را جویا شدم .
از قدر نشناسی و بی حرمتی کسی نالان بود.
می گفت،بهترین خدمات را با کیفیت عالی که به عمرش ندیده بود؛بهش ارایه دادم، در پایان نه تنها "دستت درد نکند" را نگفت ؛ بل که با بی مهری و سردی تمام بهم بی حرمتی کرد!!!
آخر انصاف خوب چیزیست؛ قدر شناسی پیشکشت، بی حرمتی ات برای چیست!!
می توان عاشق بود
به همین آسانی ...
من خودم
چند سالی ست که عاشق هستم
عاشق برگ درخت
عاشق بوی طربناک چمن
عاشق رقص شقایق در باد
عاشق گندم شاد!
آری
می توان عاشق بود
مردم شهر ولی می گویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار!
عشق یعنی خلوتی با یک یار!
یا به قول خواجه،
عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!
من نمی دانم چیست
اینکه این مردم گویند
ﯾﺎ به قول ﺧﻮﺍﺟﻪ،
من نه یاری، نه نگاری، نه کناری دارم
عشق را اما من،
با تمام دل خود می فهمم!
عشق یعنی رنگ زیبای انار ...
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو ،خود نیکوست
حالِ متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست