شب عاشقان بی دل،چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب،در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم، که سفر کنم ز دستت
به کجا رودکبوتر،که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم،که نظرکنم به رویت
که محبِّ صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت،نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان،زسرنیاز باشد
سخنی که نیست طاقت،که زخویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم،که محل راز باشد
چه نماز باشدآن راکه تو در خیال باشی
توصنم نمی گذاری که مرا نماز باشد
ع.محمدی